والا خسته شدم
کلا مشکل
یکم بخندیوم روحمون شاد شه
اره بگین من احتیاج دارم بخندم واقعا
ما سر کوچمون یه پسره مغازه داشت بعد خیلی گیر داده بود منم اصلا بهش روو نمیدادم خودمو خیلی میگرفتم براش بعد یه بار داشتم میرفتم خونه اومد گفت تورو خدا شمارمو بزن و اینا منم گفتم برو بابا با کلی ناز و قیافه گرفتن همون موقع پام نمیدونم چیشد پیچ خورد پخش شدم کف زمین دقیقا اونسری چند تا دوستای پسره ام بودن کلا دیگه سعی کردم پیاده از خونمون رد نشم😐😐😂
یبار مهمون اومده بود خونمون موقع رفتن گفتم بارم ازاینکارا کنین خوشحال میشیم گف مزاحم میشیم
گفتم شما همیشه مزاحمین(بجایه مراحم)
هیچی دیگه بعدش ب هیچکس تعارف نکردم
یبارم تو مغازه ک چندتا پسرم بود خیلی فاز باکلاسی برداشتم رفتم بگم چقدر تقدیم کنم گفتم چقدر لطف کنم
پسرا خیلی بد خندیدن مغازه دارم گفت فلان قدر لطف کنین
یه بارم ختمه پدر بزرگم بود بعد یه خانومه داشت میرفت ما دمه در وایساده بودیم برا خداحافظی با دختر داییم بعد اون خیلی دوست داره ازدواج کنه خانومه گفت انشاالله عروسی شما بهش اونم گفت انشاالله وسط ختم با کلی ذوق من ترکیده بودم از خنده😂
هیچ وقت یادم نمیره ۶ سالم بود ماه رمضون بابام بامیه خریده بود، نمیذاشت بخورم میگفت موقع افطار همه با هم میخوریم.
منم طاقت نمیاوردم هى میگفتم بامیه میخوام بامیه میخوام.
باباى منم اعصابش خورد شد پا شد دست و پامو گرفت کل ۱ کیلو بامیه رو به زور داد به خوردم.
تا ۲۰۰ گرم اولش خیلى خوب بود، ولى بعدش…
شبیه بامیه شده بودم!
هنوزم که هنوزه بامیه که میبینم کهیر میزنم
این برا من نبودا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
