با مادر شوهر و خواهر شوهرم قطع رابطه م ولی یه جورایی دلم براشون تنگ شده

دقیقا منم رفتم و همین بلا سرم اومد

رابطه ای که خراب بشه دیگه درست نمیشه

مادر شوهرم چندبار زنگ زده بیا و فلان  این مدت ولی تجربه ثابت کرد هرچقد فرصت بدی این ادما تغییر نمیکنن پس برا روان خودت هم ک شده ارزش قائل باش.

من شوهرم قانع کردم ک مشکل از خانوادشه و گیری روم نداره ک برم حتما خلاصه بگم برات

 من این مسیر سراسر اشتباه رفتم

ی سری قهر بودم باهاشون سر کارای خودشون

بعد پدر شوهرم بستری شد بیمارستان منم گفتم کینه کنار بزارم برم وقتی رفتم پدر شوهرم میخاست از رو تخت پاشه جرم بده با چشماش انقدر خشمگین نگاهم میکرد

خیلی از ادما لیاقت بخشش ندارن

لیاقت ارتباط دوباره ندارن

تو باید مسیر خودت بری

هرچند سخت

گل گفتی.من ک تجربه نداشتم ولی کسی یادم نداد وقتی ازدواج کردی برا تدوام رابطه با خانواده همسر باید کم بری صمیمی نشی و اینکه هر چی گفتن قهر طولانی نکنی و اینکه وقتی طبقه بالای خونه پدر شوهر میشینی باید کمی بیشتر انعطاف نشون بدی و کم ب دل بگیری

کلا در رابطه با خانواده شوهر باید کم بری و ب دل نگیری ینی صمیمی نشی ک هر چی بخان بگن

بازم من خواستم همه چی درست بشه برا سال نو رفتم خونش.تمام عیدی جلوی من داد ب جاریم

ینی همه چی دو پله بدتر شد

منم دیگه کلا ول کردم

چون بیفایدس

ی سریا نورشون تو تاریکیه

خوشحالیشون تو تحقیر عروس یا دامادشونه

منم دلم برا اون موقع ها تنگ میشه ولی ی دقه هم نمیخام برگردم  ب دورانی ک تحقیرم کردن پدر شوهر مادر شوهرم

چون لیاقت ندارن.حالا هی من برم و سعی در احیا کردم بیفایدس.با له شدن شخصیتم دیگه نمیتونم کنار بیام.

خب برا منم همینه من فقط نمیرم

من خیلی نرفتم ولی جایی به دل گرفتم که میتونستم کوتاه بیام ، اونا هم دیگه ول نکردن ، الانم من کمی دلتنگم ولی دخترم ازشون متنفره و اصلا راضی نیست ببینشون،  شوهرم هم اگر دلتنگ باشه به من چیزی نمیگه یعنی هن خانواده خودش رو میشناسه و هم جمع سه نفره خودمون براش مهمتره

من خودم نمیزارم دخترم بره چون خونشون کثیفه مادر شوهرمم مثه بازجو ها از بچم بازجویی میکنه پدر شوهرم همش چیزی بهش میگه برا چی بره جایی ک شخصیتش له بشه.

شوهرم اما تا دلت بخاد از ک ون مامان باباش میخوره

هر پدر و مادری لزوما فرشته و منزه و یا حتی الگو نیستن برا بچشون.

ی قدیس ساختیم از پدر و مادر تحت هر کار اشتباه و خطاشون بازم باید بگیم عه پدرهههه مادرههههه تعصب بیجا باعث جهل و ناداتیه بنظرم

من شوهرم خر فهم کردم ک تا احترامم

مهمم نیس 

همین دیگه این نگاه ک لنگ ما هستن میان خودشون یا ما خطا کاریم ولی بزرگتریم نباید بهشون رو بدیم 

اینو نمیپسندم 

مو سفید کردم تا اینا ب شوهرم فهموندم 

احترام بزارن احترام میبینن این ی قائده کلیه

دمت ام گرم عزیزم

ایشالله بهترین‌های دنیا برای خودت و دخترت باشه

من یکی از دلایلی که نمی‌خوان با من حرف بزنن خدا رو هزار مرتبه شکر دخترم هست ، چشم دیدنش رو ندارن ، قرار بود بچه های اونا چیزی بشن خوب خدا رو شکر ، خدا به روم نگاه کرد و دختر من شد دختر درسخون و محترم و زیبای فامیل🤲