دلم میخاد بزنم تو دهن فامیل😐💔بچها میدونم ازدواج کردن افتخار نیست و اینا ولی عمم سر سن و سال حساسه الان میگم چیشد عجببب
بگو
وقتی که ما نامزد کردیم منو نامزدم بهش گفتم نمیخامش هی میگفت بجا پدرت بودم میزدم تو دهنت چی میخای از پسر مردم کاریه با جنمه بهونه میگیری و از این حرفا انقد گفتن بهم تا کوتاه اومدم
از این عمه ها همه دارن
مامان منم میگه دختر فلانی کلاس دهمه ازدواج کرده چنان با افتخارم میگه که خدایا
بگو
الان که راضی شدم زنگ زده به بابام عمم که بدون عقد و عروسی گذاشتی دخترت چندماه نشون بمونه بهمش بزن یه میلیارد نداره پول بده اومده زن بگیره؟ منو نامزدم دوتامون سنمون کمع😐چه عروسی هی بابام رو پر میکرد
بعد زنگ میزد عمم به مادربزرگم که به فلانی (یعنی بابام)بگو دخترش رو پس بگیره و این نمیخاد عروسی بگیره نامزدش نمیخاد عقدش کنه آبروریزی راه نندازن جلو فامیل😐😐😐
بگوووووو عزززززیززززمممم
بابات باید از اول جلوی خواهرش در میومد که به خودش اجازه ی دخالت نده انقد.
وایی
حالا انگار نامزد چیه که اینطور خودشو جر وا جر کرده تا تو باهاش بمونی بعد الان اینطوری میکنه
بابام بهش گفت دخترمو از سر راه نیاوردم تا طبق رسم پیش نرن نمیذارم عقدش کنه هی پرش میکرد عمم الان برگشته بابام میگه آره عمت راست میگه این پسر باید تکلیفت رو زودتر روشن کنه با خونوادش یه میلیارد از کجا بیاره واسه شیربها و طلا و مراسم😐اونم الان یهویی نمیفهممشون چقد پررووو
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
