تو ذوقمون خورده بود شوهرمون نبود که
ولی یه حرکتش که ناراحت شدم ازش
از سرکار اومد گفت ریحانه خیلی خسته ام امروز من بخوابم شام بیدارم کن شام بیدارش کردم پاشد نشست نگاه کرد به سفره باز رفت خوابید دوباره فرداسم اومد همین حرکتو زد من از این کارش ناراحت شدم وسفرداش بهش گفتم معذرت خواهی کرد