سلام بچه ها دلم خیلی گرفته ..مادرم یک سال و نیمه تنهامون گذاشته ..من شش ماه بود ازدواج کردم که مادرم جوون فوت شد پنجاه سالش بود ..هنوزه که هنوزه دلم براش تنگه ..کارای بابام کلافم میکنه ..من باردارم اصلا حوصله حرف زدن با بابامو ندارم کارا و رفتارش رو مخمه..کاراشو انجام نمیده همش منتظره خواهرم بیاد غذا بپزه لباساشو جمع و جور کنه ..من همش میترسم ابجیم عروسی کنه بابام چی میشه..اخه دیابتم داره ..من اصلا با پدرم کنار نمیام
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خدا مادرتون رو رحمت کنه بهتر نیست مورد مناسبی برای ازدواج پدرتون پیدا کنید ؟
نه دوست ندارم ازدواج کنه ..همینطوری من وقتی میبینم یه سری کارا که از مادرم ایراو میگرفت رو خودش انجام میده عصبی میشم..وقتی ببینم یکیدیگه جای مادرم تو خونه ی مادرم باشه و از وسایلای مادرم استفاده کنه دیوونه میشم...خیلی فکر کردم به این قضیه ولی به هیچ عنوان کنار نمیام..
خدا رحمتش کنه😞 عین بابای منه ک هیچ،کاری بلد نیس بکنه باید براش انجام داد اینا بدون زن نمیتونن مادر ...
خیلی بده ..خیلی..مردا ادعاشون میشه که خیلی مرد هستن..ولی هیچکدومشون بدون زن نمیتونن..یعنی بیچارن...من نمیدونم چرا میگن مرد کامله ..شاید این لوس بازیارو برا مامان در بیاره ولی من کلم بر نمیداره
خیلی بده ..خیلی..مردا ادعاشون میشه که خیلی مرد هستن..ولی هیچکدومشون بدون زن نمیتونن..یعنی بیچارن...م ...
ببخش ولی مادرای ما اینارو بد بار اوردن همه چی گذاشتن تو دهنشون الان براش خیلی سخت شده باید خواهرت جورش بکشه ب نظرم تا زمانی ک خواهرت عزوسی نکرده بگو بابارو عادت بده ک خودش کاراشو انجام بده
تا جایی که نفس میکشی بخند و تاجایی که زندگی میکنی عشق بورز