بده بچه های کار
باورت نمیشه ی شب داشتیم از جایی برمی گشتیم خونه برادرم ی گره بزرگی تو کارش افتاده بود پشت چراغ قرمز ی دختر خانم تو اون تاریکی شب داشت شیشه های ماشین رو پاک میکرد برادرم ی تراول ۵۰میده بهش و بهش گفت شیشه رو نمیخواد زحمت بکشی و پاک کنی باورت نمیشه صبح طوری گره از کارش باز شد ک هممون تعجب کردیم
از اون موقع ب بعد من هر صدقه ای داشته باشم میدم دخترای کار