2777
2789
میدونی چیه سر چیزای خیلی الکی صداشو میبره بالا منم خیلی بدبختم نمیتونم ببینم یکی مثه این داره بهم زو ...

منم خیلی صداشو بالا می‌ره

خیلی بی احترامی می‌کنه

همیشه من کوتاه میام

همیشه من سکوت میکنم و فقط بی صدا گریه میکنم

این دفعه فوشم داد جواب دادم میگفت میزنمت چون زبون درآوردی 

گفتم فوش میدی چون جواب میدم زبون درآوردم ؟

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

عزیزم بخون پست هاروشوهرم ۳۱ سالشه منم ۲۵من می‌خوام بیاد بریم۷ ساله میگم بریم مشاوره میگه نهاصلا راضی ...

بخاطر بچت یطور راضیش کن ببرش...

وگرنه آسیب میبینه بچت(همچنین خودتون دوتا )

بخاطر بچت یطور راضیش کن ببرش...وگرنه آسیب میبینه بچت(همچنین خودتون دوتا )

وقتی راضی نمیشه چیکارش کنم ....

بعضی اوقات یه کارای روانی اجام میده که میدونم شاید اگر دارو مصرف کنه بهتر بشه ولی خب عقیده داره هیچ مشکلی ندارع و هرکس بهش بگه بالا چشمت ابروئه مشکل داره 


وقتی راضی نمیشه چیکارش کنم ....بعضی اوقات یه کارای روانی اجام میده که میدونم شاید اگر دارو مصرف کنه ...

بهش نگو مشکل داری 

حرف بچتو بیار وسط بگو خیلی تاثیر داره این دعوایی که کردیم روی ایندش

و...

بگو برای حل مشکلات دوتامون بیا بریم مشاور 

نگو مشکل داری و فلان من آدم میشناسم رفت قرص خورد الان خوب شده ، ولی بازم میگه من مشکلی نداشتم 

مام دیدیم خوب شده میگیم باش مشکلی نداشتی ولی قرصو میخوره 


بهش نگو مشکل داری حرف بچتو بیار وسط بگو خیلی تاثیر داره این دعوایی که کردیم روی ایندشو...بگو برای حل ...

منم همیشه بهش گفتم و میگم برا خوب شدن زندگیمون و ارامشمون بریم پیش مشاور کمک کنه ولی اون میگه نه تو بدی

براش من و بچم مهم نیستیم همش به ما میگه چسبونکین و از آدمای چسبونک متنفرم

همش میگه برو خونه بابات هری

یه ذره توجه نه به من داره نه بچم

تنها چیزی که حالیشه شکم و زیرشه

هی .... بچه ای که وقتی پنج ماهه حامله بودم گفت من اینو نمیخوامش از اول نمیخواستمش برو سقطش کن

تو فکر کن اون روز من چه حالی داشتم 

این آدم چی واسش مهمه آخه 

منم همیشه بهش گفتم و میگم برا خوب شدن زندگیمون و ارامشمون بریم پیش مشاور کمک کنه ولی اون میگه نه تو ...

چیشد که ازدواج کردین؟؟؟

ازدواج خیلی چیزه مهمیه من بخوام ازدواج کنم الکی ازدواج نمیکنم با اینکه طرفمو خیلی دوست دارم...

بقولا میگن حداقل قبل ازدواج کف کفش ۱۶ ساعت برید مشاوره با دوتاتون صحبت کنه...

تو ایران ازدواج شانسیه....

اوناییم که خوب در میاد شانسیه ، یه نگاه تو چشم هم میکنن و دو طرف میگن بله

چیشد که ازدواج کردین؟؟؟ازدواج خیلی چیزه مهمیه من بخوام ازدواج کنم الکی ازدواج نمیکنم با اینکه طرفمو ...

وووووووووی ببخشیددددددددددد من فکر میکردم دختریییییین ببخشید اگر جایی راحت حرف زدم یا لفظی اومدمممممممم الان دیدم آقا هستین 🥶🥶🥶🥶

سنتیدخترخاله پسرخاله

پس یعنی دوستت داشته اومده خواستگاری درسته؟؟

خانواده هاتون می‌دونن اینچیزارو؟؟؟

سعی کن زندگیتونو بهتر کنی ، کاش میتونستم با شوهرتون حرف بزنم ولی خب نمیشه 

همون مشاور بهترین گذینس که آینده خودتون بهتر بشه و بچتونم نابود نشه...

پس یعنی دوستت داشته اومده خواستگاری درسته؟؟خانواده هاتون می‌دونن اینچیزارو؟؟؟‌سعی کن زندگیتونو بهتر ...

ای بابا اگر دوستم داشت که اینجوری نمی‌کرد 

من سعی میکنم خانواده ها چیزی از بحث هامون نفهمن ولی خودش بعضی وقتا می‌ره پیش مامانش میگه منم مجبورم بهش بگم که واقعا چه اتفاقی افتاده بینمون چون همش دروغ میگه که منو مقصر کنه 

وووووووووی ببخشیددددددددددد من فکر میکردم دختریییییین ببخشید اگر جایی راحت حرف زدم یا لفظی اومدممممم ...

منکه گفتم حواستون به پسرتون باشه ، تو نوزده سالگی یه پسر مثل من نشه...😐

‌‌

حواستون کجاس...🙂

من اگه می‌خوام راهنماییتون کنم چون خودمم تو سن پسر شما همین بلاها سرم اومده و تحت تاثیر قرار داده آیندم رو...

منکه گفتم حواستون به پسرتون باشه ، تو نوزده سالگی یه پسر مثل من نشه...😐‌‌حواستون کجاس...🙂من اگه می ...

حواسم جمع نیست

سرم به شدت درد می‌کنه

جای داداش کوچیکمی

این چیزا رو میفهمم من خودم تا یه سنی فقط تو تنش های بین مامان و بابام بودم و خیلیییی ترس داشتم از اینکه بابام مامانمو نزنه

مامانم مارو تنها نزاره

اگر مامانم حتی یه سوپری می‌رفت خیلی میترسیدم گریه میکردم فکر میکردم رفته دیگه برا همیشه

الآنم تصمیم دارم حرفی با شوهرم نزنم

فکر میکنم ما هرچی باهم سرد تر باشیم آرامش خونه بیشتره

الان اومد کارت بانکمو پرت کرد تو اتاق گفت بگیر اینم کارتت بعدش رفت پای تلویزیون

پسرمم رفته کنارش فیلم تماشا می‌کنه

امشب خیلی فکر کردم من تنهایی دارم همش تلاش میکنم واسه یه زندگی خوب و آروم ولی شوهرم همکاری نمیکنه 

حقیقتا خسته شدم از تنهایی دوست داشتن

تنهایی احترام گذاشتن

تنهایی آروم بودن

شاید بهتر باشه یه مدت کلا برم خونه پدرم بچمم سرش گرم بشه

نمی‌دونم چکاری درسته چی غلط فقط می‌دونم شوهرم هیچ همکاری نمیکنه و همه چیز به عهده خودمه

کتکایی هم که زد الان داره اثر خودشو نشون میده اصلا نمیتونم درست تمرکز کنم 

حواسم جمع نیستسرم به شدت درد می‌کنهجای داداش کوچیکمیاین چیزا رو میفهمم من خودم تا یه سنی فقط تو تنش ...

چی بگم ولا....

من خیلی تاثیرات داشته دعوا پدر و مادرم جلوم....

همیشه مادرم شاد بود که من سمتشم ولی الان از دوتاشون بدم میاد که یکم مراعات منو نکردن...

عصبی شدم ، فکری شدم...

اصلا خاطرات خوبی از بچگی‌ام به ذهنم نمی‌رسه نابودم کردن...

نمیکنم خاطرات خوبی نبود ولی فقط خاطرات دعوا و جنگ همین الان جلو چشمامه...

فقط دوست دارم برم دانشگاه دور باشم ازشون و بعدش ازدواج کنم فرار کنم ازین خونه برم پی زندگی خودم...

رفتارا اون زمانشون باعث شده من عصبی شم و الان باشون بد حرف بزنم و بعدشم عذاب وجدان بگیرم...

البته فشار کنکورم الان رومه‌...

هوا پسرتو داشته باش ، نه بزار دعوا ببینه ، نه بچه ی طلاق بشع‌‌‌...

بیشتر با پسرت صمیمی شو و بش محبت کن‌...

چی بگم ولا....من خیلی تاثیرات داشته دعوا پدر و مادرم جلوم....همیشه مادرم شاد بود که من سمتشم ولی الا ...

خیلی دوسش دارم

خیلی بهش محبت میکنم که هروقت شوهرم میبینه میگه تو داری لوسش می‌کنی

نمی‌خوام دعوا باشه

امیدوارم بتونم حداقل اعصاب خودمو کنترل کنم و دیگه موقع بحث هیچی نگم که بدتر نشه

امیدوارم شماهم بتونی یه نتیجه خوب بیاری و تو زندگیت به آرامش برسی

خدا به دل پدر و مادرت هم صبر و آرامش بده این شرایط واسه همه بده 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز