من بچه بودم با مادرم زندگی میکردم پدرم فوت شده بود مادرم همیشه بدهکار بود همیشه آرزو داشتم یه کارت داشتم میرفتم مغازه فقط خوراکی میخریدم زمانی با شوهرم آشنا شدم اون روز اول کارت داد گفت برو مغازه قیمت نگاه نکنی هرچی دوست داری بخر اینقد برام لذت بخش بود اینقد باقلوا خریده بودم که میشد خیرات کرد 😑انگار حسرت بود .الان یکی اینو بخونه میگه خونه بابات گشنه بودی رو شوهرت جبران کردی ولی خب دلم بود
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
