زن داداشم تازه عقد کرده بود مامانم گفت پاشو برو یه لیوان اب بیار برای زن داداشت ک با قرصاش بخوره
منم نمیدونستم توی اتاقه و پشت ستون نشسته
گفتم وا ب من چ
اون شوهر کرده
خر حمالیش برای منه ؟؟؟؟
حالا من اصن انقد مهربونم نمیدونم چرا اونروز این حرفارو جلوی جمع زدم
اگه زن عموم نشگونم نمیگرفت بازم میخواستم ب حرفام ادامه بدم😐😐😐 یهو دیدم پشت ستون نشسته از خجالت دلم میخواست دود بشم برم تو هوا