خییییلی رفیق بازه شبا تا صبح ول میچرخن انقدر که صبحا خواب میمونه به کاراش نرسه هفته ای یبار حتما میره پیششون
حتی یبار خفتش کردن ساعت چهار صبح برمیگشته خونه
بدتر اینکه بعضی دوستاش اصن معتادن گل میکشن تونی میکشن لین میخورن😐😐 اینم چون از بچگیییی با همشون دوست بوده الان پونزده بیست ساله رفیقن بیخیال نمیشه
میگه اون تایما که مادرم ولم کرده بود این رفیقا بودن که برام تو مدرسه غذا میاوردن،خوراکیاشون باهام نصف میکردن برام جای خواب جور میکردن و.....
نمیدونم چجوری غیرمستقیم بکشونم به کار و زندگی
اینم بگم که تو همه موارد خیییلی حرفم گوش میده و زود باورم جز دوستاش،حتی با خانوادشم اینجوری نیست