قضیه از این قراره که من چند روزی با نامزدم بحث کردم
این به کنار
امروز نامزدم ابجیمو دیده بوده و بهش گفته بود(من کجام،چیکار میکنم)
منم گفتم هر وقت ازت پرسید جوابشو نده
بعد برگشت گفت عمه(مادرشوهرم داشته غیبتت و میکرده گفتم راجب چی)
گفت گفته که اره فلانی(من)شب یلدا با موی با با پسرعموم بگو بخند میکردم
مامانمم گفت به دل نگیر اول اینکه پسر عموت کوچیک تر از توعه
دوما اخلاق عمت رفته به مامان خدابیامرزش
تو اصلا اهمیت نده به حرفش
اینم بگم بچه ها من شب یلدا موهام و کرلی کرده بودم شال از سرم هعی میوفتاد
در صورتی ک نامزدم اصلا کاری نداشت واقعا
بعد ابجیممیگه به دخترش میگفته من مشکلی ندارم با موهای بازش و حرف زدن با پسرعموش
پدرشوهرش اخلاقش خوب نیس دوس نداره عروسش با این و اون بگو بخند کنه
در صورتی ک واقعا پدرشوهرم مهربونه
اینم بگمپسرعموی خودم برادر زاده ی مادرشوهرمه
اخه ادم انقدر مریض