بچه ها من امشب رفتم بیرون نشسته بودم داخل کافی شاپ
کیک و قهوه سفارش داده بودم که ی کودک کار اومد گف گرسنمه ی چیزی برام میخری منم کیکمو دادم بهش گفتم بیا برای تو باریستای کافه گفت یدونه کیک خریدی اونم میدی به یکی دیگه(البته با این حرفش کاری کرد که تحریمش کنم و دیگه کافی شاپشون نرم)
اومدم جلوتر ی خانوم نیازمند هست میشناسمش نه معتاده نه دروغگو فقط نیازمنده منو دید اومد سمتم و گف میشه کمکم کنی میخوام قرص بخرم پول ندارم
منم پولی که قرار بود برای اسنپ بدم رو دادم به اون خانوم و پیاده برگشتم الان دوستم میگه چقد خنگی که از حق خودت به بقیه کمک کردی
خورد تو ذوقم