امروز ظهر خواستم بخوابم بعد رفتم توی اتاقم، کرسی رو هم بردم چون راحت تر می خوابم، نشسته بودم روی تشکم، سوتینمو در آورده بودم، حالا فکرشو بکن آستین لباسام کلا آویزون بود سوتینم کنار افتاده😑
چند روزیه احساس میکنم یه غده توی سینه ی چپمه، داشتم دست میزدم چک کنم ببینم هنوز هست، حسابی درگیر بودم.
یکهو یه صدای پا شد و دستگیره ی در اومد پایین😑
بابام اومد تو اتاق من پتومو سریع کشیدم رو خودم سوتینم زیر پاهام 😑
قلبم اومد توحلقم، بعد حالا من توی اون وضعیت بابام گرفت آنطرف کرسی خوابید، من موندم همینجوری اصلا نمی دونستم چیکار کنم
بالاخره خر خر بابام که اومد یواش یواش لباس پوشیدم سوتینمو گزاشتم زیر لباسم اومدم بیرون
حالا بابام چه فکری میکنه؟؟؟
تو رو خدا بگین شما هم همچین سوتی دادین؟؟؟