رو یه پسری کراش زده بودم از بچه های دانشکده دیگه ای بود
بیشتر مواقع تو سرویس میدیدمش
یه روز که به مقصد رسیدیم ایشون وایساد که راه برای من بازشه، حالا منم استرس گرفته بودم لبخند بزنم نزنم سلام کنم نکنم خلاصه که هیچی نگفتم
همین که پله اول از اتوبوس اومدم پایین، لنگه کفشم در اومد بعد لی لی کنان از اتوبوس اومدم پایین و لی لی کنان برگشتم بهش نگاه کردم ، اونم همونجا یه نگاه به من یه نگاه به کفشم میکرد
بعدشم همیشه از دستش فرار کردم و عشقم ناکام ماند 🫠
شمام از خاطرات عشقم ناکامتون بگید😂🫣