سلام بچه هایه اتفاق خیلی قشنگی برام افتادامسال اربعین برای اولین باررفتیم کربلاپراذوق بودم منوخواهرم وهمسرم
خلاصه اولین جایی که رفتیم نجف بودبعدش قراربودبریم کربلاوقتی رفتیم نجف من به خواهرم گفتم میخوام ازنجف دوتامهربردارم بیارم باخودم که قصدکنم نمازمودیگه ترک نکنم دوتامهربرداشتم رفتم سراغ خادم که همشون عرب بودن ومتوجه نمیشدم چی میگن تااینکه یه خادم ایرانی پیداکردم بهش گفتم من اجازه دارم دوتامهربردارم ببرم باخودم ایران حاجت گرفتم نمازموترک نکردم سال دیگه یه پَک میخرم
منوخواهرم وهمسفرامون که۳تاخانم دیگه بودن کنارهم بودیم همسرمم بودیه آقااومدبی دلیل گفت ازکجااومدیدگفت ...
خواهشا با اون سنگ نمی خونی بعد از نماز برای شفای محمدصادق و خواهرش دعا کن. خیر دنیا و آخرت ببینی الهی
من اگه به جای تو بودم با اون سنگ نماز شب می خوندم. دور از جونت بعد از فوتم میگفتم بذارن داخل قبرم
در زمان حضرت موسی (ع) یک زن پاک سرشت نزد حضرت موسی (ع) آمد و به او گفت: ای پیامبر خدا برای من دعا کن که خدا به من فرزندی صالح عطا کند تا قلبم را شاد کند. حضرت موسی دعا کرد، ندا آمد: ای موسی آن زن را عقیم آفریدیم. حضرت موسی به زن گفت: خداوند فرمودند که شما را عقیم آفریده. زن یکسال بعد آمد و مجددا از حضرت موسی خواست که دعا کند تا خداوند متعال به او فرزند صالح عطا کند. حضرت موسی دوباره دعا کرد. خداوند مجددا فرمود: ما این زن را نازا آفریده ایم. بعد از یکسال حضرت موسی زن را دید که یک کودک در آغوش دارد. از او پرسید: این فرزند کیست؟ آن زن گفت: فرزند من است. حضرت موسی به خدا عرض کرد: بارالها، چگونه این زن فرزند دارد در حالیکه عقیم است؟؟خداوند فرمود: موسی هر بار که به او گفتم: عقیم، او مرا رحیم خواند. پس رحمت من بر تقدیر و سرنوشت پیشی گرفت و به او فرزند عطا کردم.
خواهشا با اون سنگ نماز می خونی، بعد از نماز برای شفای محمدصادق و خواهرش دعا کن. خیر دنیا و آخرت ببینی الهی
من اگه به جای تو بودم با اون سنگ نماز شب می خوندم. دور از جونت بعد از فوتم میگفتم بذارن داخل قبرم
در زمان حضرت موسی (ع) یک زن پاک سرشت نزد حضرت موسی (ع) آمد و به او گفت: ای پیامبر خدا برای من دعا کن که خدا به من فرزندی صالح عطا کند تا قلبم را شاد کند. حضرت موسی دعا کرد، ندا آمد: ای موسی آن زن را عقیم آفریدیم. حضرت موسی به زن گفت: خداوند فرمودند که شما را عقیم آفریده. زن یکسال بعد آمد و مجددا از حضرت موسی خواست که دعا کند تا خداوند متعال به او فرزند صالح عطا کند. حضرت موسی دوباره دعا کرد. خداوند مجددا فرمود: ما این زن را نازا آفریده ایم. بعد از یکسال حضرت موسی زن را دید که یک کودک در آغوش دارد. از او پرسید: این فرزند کیست؟ آن زن گفت: فرزند من است. حضرت موسی به خدا عرض کرد: بارالها، چگونه این زن فرزند دارد در حالیکه عقیم است؟؟خداوند فرمود: موسی هر بار که به او گفتم: عقیم، او مرا رحیم خواند. پس رحمت من بر تقدیر و سرنوشت پیشی گرفت و به او فرزند عطا کردم.
سنگ من مثل نگين انگشتر برش خورده خيلي كوچيك نيستپرچم رو گنبد هم قسمتم شده دنيارو نميخوام من منهاي اب ...
سلام لطفا برای شفای محمدصادق و خواهرش یه دونه صلوات بفرستید یا دعا کنید. اگه اهل نماز شب هستید موقع نماز شب دعاشون کنید .خیر دنیا و آخرت ببینید
در زمان حضرت موسی (ع) یک زن پاک سرشت نزد حضرت موسی (ع) آمد و به او گفت: ای پیامبر خدا برای من دعا کن که خدا به من فرزندی صالح عطا کند تا قلبم را شاد کند. حضرت موسی دعا کرد، ندا آمد: ای موسی آن زن را عقیم آفریدیم. حضرت موسی به زن گفت: خداوند فرمودند که شما را عقیم آفریده. زن یکسال بعد آمد و مجددا از حضرت موسی خواست که دعا کند تا خداوند متعال به او فرزند صالح عطا کند. حضرت موسی دوباره دعا کرد. خداوند مجددا فرمود: ما این زن را نازا آفریده ایم. بعد از یکسال حضرت موسی زن را دید که یک کودک در آغوش دارد. از او پرسید: این فرزند کیست؟ آن زن گفت: فرزند من است. حضرت موسی به خدا عرض کرد: بارالها، چگونه این زن فرزند دارد در حالیکه عقیم است؟؟خداوند فرمود: موسی هر بار که به او گفتم: عقیم، او مرا رحیم خواند. پس رحمت من بر تقدیر و سرنوشت پیشی گرفت و به او فرزند عطا کردم.
سلام لطفا برای شفای محمدصادق و خواهرش یه دونه صلوات بفرستید یا دعا کنید. اگه اهل نماز شب هستید موقع نماز شب دعاشون کنید .خیر دنیا و آخرت ببینید
در زمان حضرت موسی (ع) یک زن پاک سرشت نزد حضرت موسی (ع) آمد و به او گفت: ای پیامبر خدا برای من دعا کن که خدا به من فرزندی صالح عطا کند تا قلبم را شاد کند. حضرت موسی دعا کرد، ندا آمد: ای موسی آن زن را عقیم آفریدیم. حضرت موسی به زن گفت: خداوند فرمودند که شما را عقیم آفریده. زن یکسال بعد آمد و مجددا از حضرت موسی خواست که دعا کند تا خداوند متعال به او فرزند صالح عطا کند. حضرت موسی دوباره دعا کرد. خداوند مجددا فرمود: ما این زن را نازا آفریده ایم. بعد از یکسال حضرت موسی زن را دید که یک کودک در آغوش دارد. از او پرسید: این فرزند کیست؟ آن زن گفت: فرزند من است. حضرت موسی به خدا عرض کرد: بارالها، چگونه این زن فرزند دارد در حالیکه عقیم است؟؟خداوند فرمود: موسی هر بار که به او گفتم: عقیم، او مرا رحیم خواند. پس رحمت من بر تقدیر و سرنوشت پیشی گرفت و به او فرزند عطا کردم.