خواهرم باردار بود اواخر ماه نه تو ماه رمضان بود ، مادر شوهرش از راه دور اومدن خواهرم زایمانش سزارین بود بیمارستان خصوصی، مادر شوهرش روزه گرفته بود در حالی که دکتر براش غدقن کرده ،من کلی خوراکی برای افطارش روی میز گذاشتم خدا شاهده دامادمون یه عالمه خوراکی گرفت من خودمم گرفتم طوری که جا نبود مادر شوهرش گفت چه خبره این همه خوراکی در یخچالت بسته نمیشه بعد فرداش که خواهرم رفت بیمارستان و زایمان کرد برگشت مادر شوهرش شروع کرد به ایراد گرفتن بال فرشو برداشت گفت زیرش کثیفه حالا تو این اوضاع من دانشجو مادرمریض به بدبختی مرخصی گرفتم یک ماه برم بالا سر خواهرم ،این رفتاراش به کنار، موقع افطار بود من حلیم درست کردم براش، بیسکوییت کاکائویی و وانیلی و کنجدی چند نمونه گذاشتم میوه شیرینی چند مدل غذا اونم تو اون اوضاع که تایم نداشتم ،بعد دیدم پدر شوهر رو فرستاده براش بیسکویت گرفته ، خواهرم دید به دامادمون گفت داماد خانواده گفت اگه بیسکویت ها خوب بودن خودتون میخوردید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یعنی عزیزم چقدر منو اذیت کرد وای به حال خواهرم تازه اون موقع فهمیدیم با کیا وصلت کردیم
گل خانوم تو ادب و مهربونیتو رسوندی نشون دادی چقدر فطرتت پاکه اینو بدون همه مثل شما نیستن و اگر بخوای در برابر هر کسی احترام بذاری و در حقشون لطف کنی فقط خودت آسیب روحی میبینی پس لطفا با هرکسی عین خودش رفتار کن
خانواده شوهر منم بعد زایمان همه عقده های عقد و عروسی رو ریختن بیرون همه کم کاری های که کرده بودن و باعث دلخوری ما شده بود رو برعکس تو گوش شوهرمخوندن و کاری کردن من افسردگی گرفتم بابتش
خوب شد زمان مختار فضای مجازی نبود وگرنه دار ودسته اوباش کوفه هشتگ میزدن: نه به اعدام شمر_نه به اعدام عمر بن سعد_نه به اعدام حرمله🙌(نحوه شهادت شهید آرمان و شهید عجمیان، تا مغز استخوانم را سوزاند😓)