اگه مادرشوهرتون به بچه اتون بگه دختر زشته ناراحت میشید یا من حساسم

به  نوزادم که تازه ب دنیا اومده میگفت آهای دختر زشته تو چرا اینقدر زشتی !! حالا هرکی دخترمو میبینه میگه خیلی ناز و بانمکه روز اول نمیتونست چشماشو قشنگ باز کنه مسخره اش میکرد منم رفتم تو اتاق پیش شوهرم زدم زیر گریه گفتم چرا اینجوری میگه شوهرم گفت شوخی میکنه گفتم‌حق نداره بعدشم خانواده من سیسمونی خریدن فامیلای شوهرم اومده بودن من حواسم بهش بود میگفت خودمون یه گوسفند خریدیم (هیچیشو ب ما ندادن کشتن داد ب فامیل خودش حتی ب مامان منم نداد  چ برسه  به فامیلم) بعد اشاره کرد ب مامانم گفت اینم هیچی نداده ب شوهرم گفتم پس این وسیله هارو کی داده ۵۰ میلیون سیسمونی کم هدیه اییه؟؟ حالا خودش چی داده ؟!!!   روز اول من که مرخص شدم یهو دیدم کل فامیلش رریختن تو خونه ام بدون اینکه بامن هماهنگ کنه منم سزارینی ن میتونستم بشینم ن میتونستم بلند بشم شیر بدم معذب بودم یکم درک نداشت اونوقت ازبس هی میگفت بچه رو بپوشون بچه زردی گرفت تو بیمارستان زردی نداشت دیگه محل ب حرفاش ندادم یعنی هرچی میگفت گوش نمیکردم میگفت پتو بنداز اصلا  نگاش نمیکردم  هرروز صبح میومد تا شب دیگه من میرفتم زیرپتو بخوابم تا بلکه ب خودش بیاد و بره ۷ روز خونه خودم بودم امروز اومدم خونه مامانم گفتم از دستش راحت بشم هی تند تند زنگ میزنه  ببرش حموم خودتم غسل روز دهم کن  دوباره زنگ میزنه میگه یوقت بچه مچه ایی نیفته روش 😐  اومدم اینجا راحت بشم ول کن نیست گیجم کرد راستی خونه مورچه داره میگفت سم بزنید هرچی میگم خوب نیست نمیفهمه عصبانی شدم گفتم ای ۱۰۰ بارررر سم نباید تو خونه ایی ک نوزاد هست زده بشه اونوقت ک‌خواستم بیام خونه بابام اومد بالاسر بچه گریه میکرد میگفت یعنی داری میبریش یاد روزی افتادم ک از سونو برگشتم گفتم دختره یه تبریک بهم نگفت و آه حسرت میکشید که چرا پسر نشده و تورو خودم بهم گف  خدا دلمو خوش نکرد حالا ک ب دنیا اومده دوس ندارم بیاد سمتش این همون دختره هیچ فرقی نداره الان هم نیاز نداره کسی که تو اون موقعیت من بخاطر حرفش گریه کردم برا بچه ام حس دل تنگی کنه ب نظرتون مشکل از منه حساسم ما جا‌من بودین‌چ میکردین