فقط بهت میگم مجبور شدی هر شب برو . اجازه ندی خودش تنها بره وگرنه اوضاع زندگیتون بهم میریزه خیلی.
خودت را پرو بگیر بالشت بزار دراز بکش وسط شون . یا مثلاً به شوهرت بگو گشنه ته یا ..... .
مثلاً من شوهرم خونه مادرش رودرواسی داشت باهاشون. مادرش هم حتی آب نمیآورد پذیرایی و غذا که پیشکش هیچ وقت مهمونمون نکرده. منم اصلا تا الان تو آشپزخونه شون نرفتم. شوهرم هر شب میگفت سر مسیرمون سری بزنیم بهشون مادرم دستور داده بیا ولی پذیرایی نکنه اذیت بشه. قبل از اینکه بریم داخل میگفتم وای تشنه مه یا سرم درد میکنه چای میخوام. خلاصه جواب داد که سر مسیر بیرون رفتن سر نزنه بهشون.