2777
2789
عنوان

سعدیاا

44 بازدید | 0 پست

از در درآمدی و من از خود به در شدم


گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم


گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست


صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم


چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب


مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم


گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق


ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم


دستم نداد قوت رفتن به پیش یار


چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم


تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم


از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم


من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت


کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم


بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان


مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم


او را خود التفات نبودش به صید من


من خویشتن اسیر کمند نظر شدم


گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد


اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز