دوستان شما جای من بودید چی می نوشتید خواستید پارتم میزارم بتونید بهتر نظرتون رو بگید
ی دختر برنامه نویس سر ی مسئله ای با بردارش دعواش میشه قهر میکنه میره بیرون ی چندتا دختر پسر رو میبینه که دارن با لپ تاپ کار میکنن میره سمتشون ازش سوال میکنه دختر رو بیهوش میکنه میدزده کار پسر عمه اش
خلاصه ی داستان هایی پیش میاد که من از شخصیت اصلیم دور میشم یعنی شما الان بیایید رمان منو بخونید می بینید هیچ ربطی به موضوع نداره من میخوام یجوری این شخصیت اصلیم رو بیارم تو داستان
دوست دختر پسر عمه اش خیالاتی میشه ی دختر رو میبینه وسط جاده پسرعمه میره کمکش میکنه سوار ماشین میکنه که ببره بیمارستان بنظرتون این دختره رو شخصیت اصلیم بزارم یا نه تو دوراهی گیر کردم نمیدونم چجوری شخصیت اصلیم رو بیارم البته شما باید رمان منو بخونید متوجه بشید چی میگم 😢