اره دربارش خونده بودم ترشح یه هورمون که همچین توهماتی میاره... مرگ شتریه دم خونه همه میشینه ایشاله ی ...
بعدا از صدسال عزیزم.
هرچیزی به وقتش خوبه نه زودتر نه دیرتر
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت