داداشم دکتر هست یک دختر که دیپلم داست عاشقش شد بعد آنقدر اصرار کرد رفتیم خواستگاری آنقدر گفتیم خانوادمون تفاوت داره اینجوریه نکن گوش نداد من هم گفتم همدیگه رو دوست دارن اشکال نداره امروز زنگ زدم حالش بپرسم برگشته رفته پیش داداشم دوتا روش گذاشته غیبت من کرده داداشم زنگ زده تو غلط کردی این حرف زدی چرا اینا رو گفتی در صورتی که من نگفتم آنقدر ناراحتم هنور یک ماه نامزدن دارم آتیش میگیرم به داداشم هم بگم من نگفتم آنقدر کور شده باور نمیکنه دارم دیوانه میشم