واقعا حس میکنم دیگه نمیتونم ادامه بدم زندگی رو بار بار ها به پایان دادن فکر کردم بعدش یا نشده یا ترسیدم
از بغض های دائم حال بد دائم ناراحتی دائم تظاهر به خوب بودن خسته شدم
دلم یک آرامش ابدی میخواد دیگه نگران نباشم حالم خوب باشه
تنها دلیلی که این روزا دارم به خاطرش زندگی میکنم وجود یک فرده
و حتی از خانوادم هم خستم
اینقدر که نشخوارفکری دارم خسته شدم از گریه ها
لطفاً اگر قراره نظری بدید
جوری بدید بدتر نشیم ممنون