مادرشوهرم خیلی جلوی من تعریف جاریمو میده
خیلی خیلی دوستش داره
و ازش یه قدیسه ساخته
من نمیگم دختر بدیه نه خوبه
ولی اینکه همش بخواد تعریفشو بده همش حس مقایسه میاد سراغم و فکر میکنم من کم هستم
نه عادیه برام چون جلوی اونا تعریف منو میکنه
اینکارو که نمیکنه اما کلا عین خیالمم نیست از کی تعریف میکنه
نود درصد مواقع اصلا گوش نمیدم چی میگه نگاش میکنم اما فکرم جای دیگست اخرشم یه سری تکون میدم میگم چی بگم والا
یا میگم عجب
یا میگم درست میشه یا میگم چه خوب
براساس موضوع صحبت یه چیزی میگم که گفته باشم
همسرم تک پسره 😁
جاری من بیچاره زندگی نداره تو سال چند بار قهر میره پیش مادرش
من اصلا ناراحت نمیشم چون با اینکه ازدواجم فامیلیه خودم رو غریبه میدونم
نه ناراحت نمیشم
جاری ندارم به امر الله
والا من مامانم از خواهر خودم تعریف میکنه حسودیم میشه چه برسه به جاری مجردم خداروشکر همچین حسی رو تجربه نکردم تا حالا
مادرشوهر منو تیکه تیکش کنی، محاله از عروساش تعریف کنه... از هیچکدوممون
ما دیگه عادت کردیم به یاوه گوییاش
اصلا اهل تعریف نیست از جاری فقط تعریف دخترش
من مادر شوهرم ازم تعریف میکنه چن شب پیش رفته بوده خونه ی مادرش جلوی خواهراش و عروسای خواهراش تعریفم خیلی کرده بود 😁
حتما جاریت از تو زود تر عروسشون شده تو هر خونه ای حاری بزرگتر احترامش بیشتر حالا کم میشه بعضو خونه ها هم جاری کوچکتر اینطوری باشن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
