وای مامانم رفته بودن شهر عمم اینا با عمم رفته بودن شنبه بازار
حالا این عمم شوهرش خرتیلیاردره
مامانممیگفت عمم داشته پارچه ملافه ای زیر و رو میکرده و قیمت میگرفته
بعد اون غرفه دار پارچه ها رو گرفته و به عممگفته خانم شما پارچه بخر نیستی نخواسته باش چند تاشو بکنی زیر چادرت
بذار زمین و...
وقتی تعریف میکرد انقد خندیدم از اونمال و ثروتش که هیچی هم به چشمش نمیاد حالا بیاد یه متر پارچه بدزده