در یک روستای کوچک و ناشناخته، طی دو هفته، سه قتل و یک آدم ربایی صورت میگیرد. کاراگاه طبق شک و گمان های اهالی روستا نسبت به یکی از ساکنین مرموزشان، برای بازجویی، به خانه ان مرد رفت. در کمال تعجب، در باز بود و هیچ ردی از مرد در انجا پبدا نشد، جز یک دستگاه ظبط صوت قدیمی. صدای ضبط شده حدودا پنج ثانیه بود. مرد با صدای لرزانی گفت: از این زندگی خسته شدم... میخوام خودم رو خلاص کنم...
و بعد، صدای گلوله شنیده شد و صدا قطع شد. کاراگاه برخلاف روستاییان، بیشتر نسبت به مرد همسایه مشکوک شد، چرا؟