من دارم روانی میشم ازدست این مرد بگین چیکارکنم

همش میگ من ارامشی که ازتووخونه نمیگیرم ازخونه شمامیگرفتم ک تواونم ازمن گرفتی..والا بلا من هیچ کاری نکردم ولی هروقت زنگ میزدم بهش کجایی میگفت خونه شمام‌‌..شده بود دونوبت میرفت هم صبح هم عصر..یوقتا ک ناهارم سرخودمیرفت اونام نمیدونم کم وزیاد بود میخوردن دیگ خلاصه..من ناهارمیزاشتم میرفت خودشو اونجاسیرمیکرد

میگ توانقد حساسیت نشون دادی ک اینجوری شد پدرومادرتو حساس کردی نسبت به من..

بله اگرمیخواست درست بشه شده بود

ولی چه کنم منو داره مقابل خونوادم قرارمیده هی میگ ازطرف من اینوبهشون بگو اونوبگو..اگرم نگم انقد گیرمیده وپاپیچم میشه ک دلخوریشو بگم

والامن ازخدامه قهرباشه..خودش ول کن نیست چون من تنهایی میرم خونه مادرم واون نمیاد حرصی شده ک نمیتونه بیاد

روز مادر وروزپدر رفت کادو خرید گفت بده بهشون ولی اونا نه بهش زنگ زدن نه پیامکی تشکرکردن یاروزمرد تبریک بگن..این شده سوژه جدیدش برای حرص دادن من واونا

ازبس کاراشوتکرارکرده ودرست نشده‌‌..خونوادمم دیگ باورش ندارن مخصوصابابام میگ آشتی کنم باز فردا میخواد یه بهونه پیاده وجروبحث پیش بیاد بینمون..میگ همون قهرباشه بهتره

اخرین بار رفته بود خونمون یه جروبحثی بین من واون پیش اومده بود منم از روی خستگی ودلتنگی ب مادرم گفتم قضیه رو..شوهرمم نمیدونم چرا پاشد رفت اونجا و باداداشم که همش19سالشه بحث لفظی پیداکردن شوهرمم زده بود توگوشش