خلاصه میگم زیاد طولانی نشه
من به واسطه همین رفیقم الان میرم سرکار یعنی باهم تو یه محیط کار میکنیم
بعد این به ظاهر خوبه یه جورایی
ولی یه سری رفتارا داره خیلی اذیتم میکنه
خیلی بیش از حد از خودش و تواناییش تعریف میکنه خوبه ادم از خودش تعریف کنه ولی نه در این حد
همیشه از اینکه خیلی زشت و بدهیکله و پول نداره جوری تعریف میکنه با عصبانیت انگار تقصیر منه (خودش این صفتارو به خودش میگه به نظر من که مشکل ظاهری خاصی نداره)
خدانکنه من یه اشتباهی بکنم یه حرفی بزنم یه چیزیو اشتباه بگم جوری میخنده و نگاه میکنه فک میکنه فقط خودش همه چی حالیشه
بعد من برمیگردم بهش میگم من فقط یه دماغ عمل کنم به نظرم خیلی خوب و خوشگل میشه ولی یه جوری نگاه میکنه و پوزخند میزنه خب یعنی چی این رفتارا
مشکلای بقیه اصلا به چشمش نمیاد همش مشکل و ناراحتی منو کوچیک میبینه البته منم انتظاری ندارم خودشو بدبخت ترین ادم میدونه
به خدا اگه محتاج کار و پول نبودم یه لحظه تو اون محیط نمیموندم و تحمل نمیکردم
بعضی وقتا مهربونی میکنه احساس میکنم از رو اجبار و ظاهر اینه
نمیدونم والا شما چی فکر میکنین