من باردارم همش تو خونه م خیلی حوصلم سرمیره.
امشب دلم گرفته بود به شوهرم گفتم بریم شام خونه ی مامانت عصری بود زنگ زد به مامانش بریم اونم برگشت گفت نه امشب نیاید من انباری تو خونه رو ریختم بیرون دادم تمیز میکنم اگه شام ندارین درست میکنم بیا ببر.
انقدر بهم بر خورد ناراحت شدم
همیشه بمن میگن تو احساس راحتی بکن باما مثل دخترمایی و ازین حرفا تو کم میای شوهرمم هی میگه صمیمی باش.
خب شما اگه مارو صمیمی میدونستین میگفتید نیاید؟
من واقعا ناراحت شدم مگه من گشنه م بیام شام ببرم؟؟؟
آدم خونه ی پدر مادرش نره کجا بره میدونن من باردارم دلم میگیره تنهام استراحتم.
به شوهرم گفتم جا اندازه دو نفرم نبود؟
بگو مامان خواستگار نمیخاد بیادا بچه ت میاد
شما بودین بروی مادرشوهرتون میاوردین؟