بدون پدر و مادر انگیزه ای برای ادامه ندارم ، ولی متاسفانه به نظر میاد این روز داره فرا میرسه . خودم هم سکته خفیف مغزی کردم آخرش . چهل سال هم رد کردم ، زندگی من هم کوتاه و هم طولانی بود برام . امیدوارم که به زودی من هم به آسمان ها برم ، این زمین گل آلود و چرکین برام تهوع آور شده ، بدون پدر و مادر هم دیگه نیازی به من نیست ، نه من به دنیا و نه دنیا به من نیاز داره ، باید برم ، ولی نمیدونم چطوری ، منظورم خودکشی نیست ، ولی حس رفتن دارم ، میخام زیبایی دانه های برف رو درک کنم ، ولی باید برم .