فهمید تنها دارم میرم انقدر عصبانی شد زنگ زد که چرا نگفتی و باید به من بگی و...
منم گفتم چون گفتی میخوای بری خوابگاه گفتم سرویست میره منم میخواستم قدم بزنم یکم
دیگه بلند بلند گف وایسا تا بیام
اومد با من رسوندم خوابگاع ولی هیچی حرف نزد باهام اعصابش خورد بود پشت تلفن گفت که تو باید در هر شرایطی به من بگی
دوس ندارم تنها بری و...
فقط خدافظی کرد ازم حضوری
منم پی ام اسم حوصله نداشتم بحثو وا کنم اصن به روی خودم نیاوردم منم ساکت شدم
ولی ناراحت شده چیکار کنم
بزارم خودش اوکی شه یا عذر خواهی کنم
.
میدونم خیلی روی این موضوع حساسه ولی بازم تنها رفتم🥲