2777
2789
عنوان

سرگذشت یک زن نگون بخت

162 بازدید | 5 پست

مادرم یه زن بیچاره بود. واقعا عاجز به تمامی معانی و ابعاد... 

کلا برده‌ی پدرم بود. بابام میگفت ماست سیاهه اینم میگفت سیاهه. خیانت میکرد بازم براش شام درست میکرد. بددهنی میکرد بازم ناهار و خونه به راه بود. بیچاره اصلا جایی هم نداشت بره چاره ای نداشت. 

اینجوری شد که بچگی ما هم زیر سلطه پدرمون گذشت. به وضوح میدیدم که وقتی بابام خونه نیس چقدر زندگی ارامش داره. بی دلیل مارو به فوش میبست ماهم چاره ای نداشتیم. به مادرمون هم نمیتونستیم پناه ببریم. 

بزرگ شدم و در جهت آزادی خودم از اون خونه خیلی تلاش های بسیاری کردم . قدم اول و مهم ترین قدم شاغل شدن و کسب درامد بود. دومیش جسارت بیش از اندازه. 

سومیش هم خریدن ماشین بود خیلی به کارم اومد وقتایی که تو خونه پناه نداشتم به ماشینم پناه میبردم. 

یادمه یه بار دو روز تو ماشین خوابیدم، صبحونه و ناهار و شام رو تو ماشین خوردم. 

چهارمین قدم پیدا کردن یه پارتنر حمایتی و دریافت عشق بود. 

و پنجمی هم خداحافظی با محیط سمی خونه و صرفا یه غریبه شدن :) 


یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز