حدود یکسال ازدواج کردم
تقریبا از این یکسال نصفش قهر و دعوا و اعصاب خردی بوده
بهم اصلا اعتماد نداره گوشیمو مدام چک میکنه دست بزن داره اغلب و بد دهنه فقط کافیه باهاش تو یه چیزی مخالفت کنم سریع میگه تمام خیلی روحم خسته اس بدون عروسی امدم باهاش دارم زندگی میکنم اجازه تنهایی بیرون رفتن ندارم دوستی برام نزاشته به هیچکدوم از خط قرمزام اهمیت نمیده
البته اینم بگم در حالت عادی مهربونه و خیلی قربون صدقه میره
خیلی ام اهل تهمته یکبار آبرومو کلا برد ک من دختر نبودم ک زنش شدم و هنوزم ک حرفش میشه میگه پشیمون نیستم از کارام الانم ک کلا منو کم محل میکنه و جا خوابشم عوض کرده اجازه درس و دانشگاهم بهم نمیده
میدونم ک موندن تو رابطه غلطه فقط بگین چجوری جرعت پیدا کنم و برم ک دیگه بر نگردم خیلی خسته ام