خب خلاصه میگم که حوصلتون سر نره ....بنده۱۲سال مزدوج شدم و به انتخاب بی عقلانه خودم با خانواده همسر زندگی میکنم چون پدر مادرهمسرم پیر بودند دلم براشون سوخت .....ازاول بگم که دارم تایپ میکنم و هی کوکو نکنید لطفا پیشاپیش تشکر
دلم براشون میسوخت و واقعا مثل پدرومادرخودم بهشون نگاه میکردم مادرشوهرم بشدت مریض بود و من به شدت صدمو برای خودش و مهمونای که میومدن عیادت میذاشتم داخل پرانتز عرض کنم که خونه جاری طبقه بالا بود
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
اصلا اصلا نمیومد و سر نمیزد همسرمن دروضع اقتصادی بدی به سرمیبرد و دارو و درمان مادرش و خوردو خوراک خونه و پذیرایی و اینا خیلی بهمون فشار میاورد و برادرشوهرم اصلا کمک نمیکرد
تااینجاشو خوندم ،میگم عیبی نداره هرچی هست بسپر ب خدا ،بگو برای رضای تو کردیم،هرکیم این وسط حرفی زد رفتاری کرد فقط ب خودخدابسپرش ببین چجوری نشونش میده فقط صبرکن....