یادش بخیر الان ی تاپیک دیدم یادش افتادم
دوستان کاش توی نوجوانی برای کسی ک دوستتون نداره تلاش نکنین من خودم جزو افرادی بودم ک تا خودم سرم به سنگ نخورد ادم نشدم
من کل دوره ی راهنمایی و دبیرستانم رو به عشق نیم نگاهی از طرفم سپری کردم! دفترچه حاطراتم رو پیدا کردم کل مدت ذهنم درگیرش بود توی یکی از صفحه های دفترچه ام یک روز نوشتم ک امروز عباس توی باشگاه فشارش افتاده و حالش بددشده و دو روز بیمارستان بوده کاش غرور نداشتم و میتونستم برم عیادتش و ... نکته جالب اینکه رد اشک های من روی اون برگه ها بود.
ولی برای کی امروز بعد چند سال واقعا نه یادمه اشکامو نه عباسو چند ساله دیدم نه اصلا میدونم در چه حالیه
من برای عباس خیلی تلاش کردم خیلی بهش بها دادم ولی عباس منو دوستم نداشت با پا پس میزد با دست پیش میکشید ولی سر انجام فهمیدم من بازیچه ایی بیشتر نیستم .کاش برای کسی ک نمیخوادتتون تلاش نکنین ...
بخوام از عمق احساسم بگم بهتون یادمه اون زمان کل روز بخاطر ده دقیقه ایی بخوام باهاش حرف بزنم برنامه میریختم هر پیامش رو ده بار میخوندم دستام عرق میکرد ولی عباس براش مهم نبود..
من هیچکس رو به اندازه عباس دوست نداشتم چون دوره ی نوجوانی عشق ادم پاکه ادم بی تجربه و بی شیله پیله دلشو میده