سلام
یه مدته اینقدر فکر میکنم سمت چپ سینم درد میکنه دیگه نمیدونم چمه همش با خودم میگم یعنی مشکل از منه؟من بی جنبه ام من زن زندگی نیستم
من۵ساله ازدواج کردم هروقت با همسرم هرجا میرم یا میان خونمون شروع میکنه بد گفتن از من مثلا اره نازنین باید کندر بخوره فراموشی داره
نازنین تو همه ی غذاها زعفرون میریزه
من خیلی مواظب خونه هستم اما نازنین خرابش میکنه
یا مثلا یهو یچیزی از دستم بیوفته بشکنه جلو بقیه روشو برمیگردونه و با غیض بد و بیراه میگه
با اینکه خونم همیشه تمیزه بهم میگه شلخته
یا میگه طویله رو تمیز کن
اگه همیشه غذام خوب باشه یهو اتفاقی یروز بد بشه با عصبانیت باهام رفتار میکنه
ذوق توی من مرده دیگه احساس خوشحالی ندارم
هر روز میپرسه چته و با این حالت افسردگی من بیشتر سمت خانوادش کشیده شده که البته اینم دیگه برام مهم نیست
من حساسم؟یا واقعا نرمال نیست