خونه یه بنده خدایی شب نشینی بودیم. شوهرش از سرکار اومد بعدم رفت حموم تا رفت حموم شیر آب رو باز کرد زنش ایستاد در حموم نگاش میکرد تا اخرکار حمامشونم تو تو دید همه بود. حالا کیا بودن مادرشوهرش. 2تا برادرای شوهرش منو شوهرم و خواهر زادش. صدای شوهرش میومد میگف دروببند زشته برو پیش مهمونا. نیومد ک نیومد تااخر ایستاد درحمومم باز کرده بوده نگا میکرد هرهرهر کرکرکر. بعدم از حموم درومد دنبالش رفت تو اتاق ماروهم تنها گذاشت. بعد نیم ساعت اومد بیرون. اگه سم نیست چیه🤌🏻