شوهر من یک ماه مونده بود عید چهارصد و سه بعد از بیست سال زندگی مشترک عاشقانه .با یه فامیل دورمون که عروس داره و دوتا دختر دم بخت نیم ساعت تلفنی حرف زده بود .دور از جون بچه هام عیدم رو سیاه کرد آخرشم به غلط کردن افتاد رفت پرینت گرفت که فقط زنیکه زنگ زده بود خطش رو سوزوند اینستاش رو پاک کرد پیش خودم به زنه گفت به گوشی من زنگ نزن خانمم ناراحت میشه بردم زیارتگاه قسم خورد مقصر نبوده . ول ولی ولی دیگه ازش متنفرم از چشمم افتاده چون اون یک ماه زخم معده گرفتم و افسردگی شدید