چند سالی هست ازدواج کردم اما وقتی نامزد بودیم مادر شوهرم منو برد پیش دکتر زنان نامه گرفتیم من اصرار کردم که نرم ولی مادرم گفت اگه نری فکر میکنن مشکلی هست برو زیونشون رو ببند
شوهرم اون موقع از این قضیه خبر نداشت و بعد عروسی فهمید ولی هنوز بعد چند سال احساس حقارت میکنم که چرا این کارو کردم ؟؟؟ شما ها چی انجام دادید؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من اگر شوهرم یا خانوادش حرفی از این قضیه میزدن قطعا بهم میزدم عروسی رو.
شوهرم اصلا به این چیز ها اهمیت نمیداد
و همچنین خانوادش
••• من یکم فارسی مشکل دارم ، ممکنه توی جمله بندی خطا داشته باشم و نتونم منظورمو درست برسونم ، لطفا اگر سو تفاهم شد براتون ، قبل از ناراحتی از من بپرسید که براتون توضیح بدم••• 🩷براتون بهترین هارو از پدر آسمانی طلب میکنم
البته خودم تنهایی رفتم که از نوعش مطلع شم و امادگی داشته باشم. ولی نه گواهی گرفتم نه کسی گواهی خواست
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "