فکر کنید سر ی مسئله ای من گریه کردم دعوا و فحش و بد و بیراه خودمو زدم همسرم آدم متشخصیه
یعنی ول وول نیست بعد حتی ی جواب نداد معذرت نخواست انتظار داشتم بغلم کنه آرومم کنه نشست فوتبالشو دید تخمه اشو خورد الانم حال خوابیده چون میدونه اتاق نمیزارم بیاد حتی بچچه هارم گفتم باهاش حرف نزنن اونم حرف نزد موضوع سر خانواده همسرم بود یعنی اونا مهم تر از ما هستن
خوب شما بین مادر پدر خودتون و همسرت کدومو انتخاب میکنی
من قطعا مادر پدرمو تحت هر شرایطی
اکثر مردا خونسردن
پاشو برو پیشش بگو چرا بهت توجه نکرده
خاک تو سرشون
نمیدونم چ ارغی دارن به خانواده بیخود و بکش شون
تو سختیا خانواده من همراهم بود برعکس خانواده اون کشید ازش!تا برنج خونه مادرشو این میخره خواهرش 500 م اینا کشید ازش!
تو خوشیا میخاد خانوادشم بکنه تو چشم هعی دعوت کن دعوت کن!
گفتم مناسبتش!؟گفت خیلی وقته د عوت نکردیم!تیر ماه از یه شام انچنانی خانوادگی رفتن چندبارم اومدن شب نشینی!
خیلی وقت منطورش چیه نمیدونم
گفتم خودمونم خییلی وقته دعوت نشدیم!بی مناسبت چخبره همه رو بریزم
حالا به پدر من دو ماه 200 م بدهکاره!
200 م دو ماه پیش کجا الان کچا!
بعد سر اون اخم و تخم و چرت و پرت!
دیشب باهاش بحثم شد
دل پیچه گرفته
