2777
2789
عنوان

ماجرای عشقی من

30508 بازدید | 546 پست

سلام برو بچ عزیز من یه تاپیک زدم ماجرای خواستگار سمجمو تعریف کردم.. یه قسمتی از ماجرا یه شخصیت داشت معشوق(که به هم نرسیدیم)ماجرای اونم براتون میگم سرگرم بشین فقط ممکنه یه کم بین پستا فاصله بیوفته...اولش خنده داره اخرش غمگین  بسم الله الرحم الرحیم...  

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من سال 91 ارشد یه شهر خیلی دور از محل زندگیم قبول شدم پش بند تموم شدن کارشناسیم  ایقد من بچه درس خونی بودم(الکی مثلا..اصلا ربطی به افزایش ظرفیت دوران احمدی نژاد نداره ها اصلا مدیونید اینجور فکر کنید)خلاصه ما بعد از اعلام نتایج اصلا نمی دونستیم کجا هست این شهره... خوشحال و شاد خندان(چون روزانه قبول شدم  )رفتم گفتم ماممممممممممممممممممممممممممممممممی من قبول شدم مامان هم خوشحال که مبارکه همین شهر خودمون دیگه  من گفته نه عزیزم فلان جا قبول شدم اونم گفت کجا هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الا و بلا نمی زارم بریم اصلا اینجا کجا هست حلاصه براتون نمیگم که با چه مکافتاتی راضیشون کردم و چه اشکها من در راه علم اموزی نریختم ...پدر بزرگوارم اومد من و ثبت نام کرد و رفت من موندم و دنیای علم و دانش...روز اولی که رفتم دانشگاه سر کلاس کلی اظهار فضل کردم  3تا دختر بودیم 4تا پسر منم عین رادیو حرف میزدم و مهلت نمیدادم بقیه نفس بکشم.. استاده هم اخر ما رو چپ و راست کرد نشوندمون سر جامون ما هم دهنمون بستیم   بعد از اتمام کلاس ما بچه های سال دوم دکتری کلاس داشتن ما هم در کلاس وایستاده بودیم دکتر ببینیم  در این حد ندیده بودیم یکی از پسرای دکتری سمینار داشت و پروژکتور بالا نمیومد..منم عین گل هوم هوم پریدم وسط(یعنی نه سر پیاز بودم نه ته پیاز )گفتم من بلدم درستش کنم(الکیا از بس ادعا بودم)رفتم وسط کلاس قیس قیس یه صندلی و کشیدم که ببرم زیر پروژکتو ر که به سقف وصل بود که وسط اون همه ادم برم بالا درستش کنم(شرم بر من  )یه همون هنگام یه اقای با فهم و شعور تر از من  اومد گفت خانوم اجازه بدین کمکتون کنم...بعد صندلی که گذاشت زیر پرژکتور من اومدم لنگو بزارم بالا  (باز هم شرم بر من)گفت ببخشید شما نمیخواد برید بالا من میرم شما هر کار گفتین من انجام میدم.. و این جا بود که ماجرای عاشقانه ما رقم خورد  ....ادامه دارد

من ایقد خجالت کشییییییییییدم اما جوون بودم و کلم بو قرمه سبزی میداد  عین مونگلا گفتم نه نمیخواد خودم میتونم در این حد سرخوش بودم که بنده خدا دید من این حرفا حالیم نیست گفت در شان یه خانم نیست جلو این همه اقا بره بالا صندلی که اونجا بود دوزاری کج من افتاد که حیا هم خوب چیزیه خلاصه قهرمان داستان ما رفت بالا صندلی گفت:خوب خانوم چه کار کن؟من دکمه روشن خامون بزن لطفا  قهرمان داستان:خوب بعدش؟ من:هیچی دیگه الان درست میشه   قهرمان داستان میخواست خودش پرت کنه پائین که خدا رو شکر از نجابتش هیچ کار نکرد.. من گفتم باید درس بشه من یه بار همین مشکل داشتم چون لپ تاپ زودتر از پرژکتور روشن شده بود صفحه روی پرده نمیومد باید الان بیاد بالا  خدا بهم رحم کرد و با کمک ائمه اطهار صفحه اومد بالا و ما هم با احساس قهرمانی در حالی که اهنگ ملی پوشان پیروز باشید تو ذهنم مرور میشد از کلاس اومدم بیرون...اون روز اصلا به قهرمان قصه که همون معشوق ایندس توجه نکردم قد و هیکلش خدایششششششششششششش خوب بود قیافشم معمولی بود اما لباس پوشیدنش خوب بود منم یه دختر خیی معمولی بودم..خیلی...یه هفته ای ندیدمش بعد یه هفته پشت دانشگده چند تا الاچیق بود من توی یکی نشسته بودم و لنگه رو گذاشته بود روز میز و داشتم مطالعه میکردم که دیدم یکی اومده کنارم..میگه ببخشید خانم... من برگشتم دیدم معشوقه....(صدای قلب)

یعنی عاشقتم کلاس خودتون هم نبوده وایستادین جلو در دیدی پروژکتور خرابه پریدی وسط مثل ژانوارژان که درس ...


اصلا موجودی بودم برا خودم..تازه ارشد قبول شده بودم فکر میکردم دنیا رو فتح کردم..

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 16 ساعت پیش