از همه نفرت دارم دلم میخواد هیچکسو نبینم با کسی ارتباط و نسبتی نداشته باشم از کسیم بدم نیاد نمیخوام هیچکس نزدیک باشه بهم،چه دلیلی میتونه داشته باشه که اینطوریم؟
مثلا امروز خونه پدربزرگم روضه دارن اصلا دوست ندارم برم مادربزرگم میگه بیا تو چایی پخش کن ولی نمیدونن من از الان دستام میلرزه حالم بهم میخوره از جایی رفتن
ضربه خوردی از حرفای ادما
چرا خب
منم همینطور
چند وقته؟
من بی دلیل از خیلی ها بدم میاد ولی شما فکر کنم اظطراب اجتماعی داری
خوب این برمیگرده به گذشته . طوری باهات رفتار شده تو نوزادی وبچگی که فک میکنی دیگران بدن
وایی من گاهی اینجوری میشم
دیگ هیشکی جلودارم نی هرچی برسم به طرف میگم
ولی بیشتر وقت ها بیخیالم و میگم به کتف چپم ک فلان رفتارو کرد...
یا خیلی اذیت شدی بخاطر دیگران
یا مشکل تخمدان داری جدی میکما هورمونای ادم که میریزه ب هم ادم افسرده میشه ازهمه بدش میاد و میخواد تنها باشه
منم یه وقتایی مثل تو میشم ،نمیخوام ریخت هیچ کسو ببینم،انقدر که با نیش زدناشون ازارم دادن
من نمیفهمم چرا باید با فامیل که به ادم تحمیل شده، رابطه داشت حتما!
اخه من چه حرفی دارم با فامیل بزنم؟!
من که مراسم عروسی و ختم نزدیکانمم نرفتم
منم مث تو ام، حالم از هرچی ادمیزاده بهم میخوره
