یکی از آشنا های دورمون که شهرستان هستن خانمه مریض میشه و با شوهرش میخاستن برن شهر دکتر ماشین هم نداشتن به همین خاطر با موتور میرن تو راه زنه چادرش گیر میکنه به چرخ موتور و میوفته زمین مرده هم اصلا متوجه نمیشه چون صدای موتور زیاد بوده خلاصه مرده دم در بیمارستان برمیگرده میبینه زنش نیست این اتفاق مال یک هفته پیشه خواهر شوهرم تعریف میکرد به قیافه هاشون تو اون لحظه که فکر میکنم خنده ام میگیره
مادر بودن ناب ترین احساس دنیاست...مادر بودن یعنی نفس کشیدنت بسته به نفس های فرزندت... به نظرم بعد از عشق خدا عشق مادر قوی ترین عشق جهانه
روز عروسیم مادر شوهرم تو خونه مشغول قفل کردن دراس به این خیال که بقیه بیرون منتظرشن که بیان تالار با عجله میزنه بیرون میبینه همه رفتن اینطرفو نگاه میکنه اونطرفو نگاه میکنه کسیو نمیبینه راه میوفته طرف آژانس که دختربزرگش از آینه ماشین میبینش برمیگردن دنبالش اینم ناز میکنه که خودم با آژانس میام شما برید
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ی بارم زنداداشم داشت شیر میداد بچشو تو بغلش و باهم داشتیم حرف میزدیم و بحث داغ بود یهو ب اون یکی بچش گفت واااییی پانیذ ابجی کووووو؟؟؟ منم همونطوری ریلکس گفتم اینا توبغلته واااییی بعدش پوکیدیم از خنده
دوست من اگه تحمل نظرات مخالف رو نداری، تاپیک نزن. دلیلی نداره همه باهات هم عقیده باشن. اگرم تاپیک زدی، نظر مخالف هم دیدی، لااقل توهین نکن. شعور داشته باش. مرسی.
چند روز پیش دکتر بودم یه پیر زن اونجا بود بنده خدا فارسی بلد نبود و یه زبان دیگه داشت دکتر ازش پرسید دارو چی مصرف میکنی؟ برگشت به فارسی گفت مهم نیست بزرگ باشه فقط... مثلاً میخاست بگه داروی قوی برام بنویس
مادر بودن ناب ترین احساس دنیاست...مادر بودن یعنی نفس کشیدنت بسته به نفس های فرزندت... به نظرم بعد از عشق خدا عشق مادر قوی ترین عشق جهانه
خواهر من یبار یجا با ماشین توقف میکنه دخترش پیاده میشه تا مامانم پیاده بشه یهو همین که مامانم پیاده میشه در ماشین میخوره به هم خواهرم گازشو میگیره میره دخترشم سوار نشده بوده حالا خواهرم تو ماشین داشته با دخترش حرف میزده جوابی نمیشنوه برمیگرده میبینه صندلی عقب خالیه!