من اومدم تبریز خونه خاهرم..خاهرمم چون مادر تومور داره اوردتش پیش خودش...یعنی من ازون روز فقط تو عذابم...از مسخره کردن خالم..ک الان ب مادرم میگم میگ اون برا من زحمت کشیده فحشم داد نباید چیزی بگی....من بدم میاد یکی بهم توهین کنه...الانم اعصابم خورد شد زنگ زدم ب شوهرم گفتم یا بیا دنبالم یا خودم برمیگردم...ک خاهرم برگشته میگ چرا عین بچه ها زنگ زدی خاک بر سرت..میگم بدم میاد جایی ک بهم توهین کنن باشم..میگ نونتو ندادم یا ابتو...میگم نون اب بخوره تو سرت احترام نگه دار..من الان اشتباه کردم؟؟بخدا حس اضافی بودن دارم