سلام
دیگه خسته شدم نه بچه میخوام ن زندگی میخوام اصلا هیچی نمیخوام فقط یه جایی میخوام که هیچکدوم از این فکر و خیالا نباشه
دیشب انقد گریه کردم ساعت ۵ صب مامانم زنگ زده بود ترسیدم اولش گفتم شاید اتفاقی افتاده ور داشتم گفت تنهایی گفتم ن گفت اتفاقی افتاده الکی گفتم ن گفت اومدی تو خواب داداشت نشسته تو جاش داره گریه میکنه با داداشم که حرف میزدم میگفت دعوا نکردین که اتفاقی نیفتاده گفتم ن داداشی فداتبشم فردا میام بگیر بخواب تا حالا گریه کردنشم ندیده بودم میگف یه بار خوابتو دیدم از خواب پریدم دوباره خوابیدم باز دوباره اومدی تو خوابم 😢😢😢😢