بازم هرکاری کردن به سازشون رقصیدم تا همینکه روز مادر با حقوقی که میدادن بهم با اینکه همشو میریختم به کارت مامانم بازم یه چندغازی جمع کرده بودم رفتم و یه ساعت مچی براش گرفتم ولی خواهرم یه انگشتر طلا براش خرید برگشت یه نگاه بهم کرد و گفت این چیه برام گرفتی ازش خجالت میکشم که دستش کنم
حتی نمیزارن من یدونه عکس از خودم بگیرم چند وقت پیش یکی از دوستای دوران مدرسه یه عکس برام فرستاد که از اکیپ کلاس نهمم بود که باهم گرفته بودیم رفتم نشونش دادم به مامانم گوشی مو از دستم گرفت خط خطی کرد روی عکسم رو بعد گفت اینو به کسب نشون ندیا آبرومو میبری با این قیافت
من هرعکسی از خودم میگیرم پاکش میکنه میگه چه قیافه ای داری که بخوای باهاش عکسم بگیری باور کنید دیگه اعتماد به نفسی ندارم دیگه حتی تو عکسای خانوادگی هم من نیستم اصن انگار نه انگار من وجود دارم اعتماد به نفسم اونقدر اومده پایین که میرم جلو آینه وایمیسم میگم من چقد زشتم نسبت به خواهر و برادرام