دخترم ۱۹روزه بدنیا اومده خیلی دست تنهام همسرم هست کمکم کنه ولی مادر دوماهه فوت شده ن خواهر دارم ن بردار امروز انقدر دخترم ک از دیشب برا دل درد گریه میکرد بیدار بود تا همین الان شاید پیش خودتون بگید منگولی یا چی ولی من واقعااا خستم خیلی خسته همش دارم گریه میکنم حتی مامانمم نیس ک باهاش دردودل کنم من بی کس ترینم گاهی ب این فکر میکنم بزارمو برم یکی ک لیاقت بزرگ کردن دخترمو داره اونو بزرگ کنه بعد ک اروم میشم بعد کلی گریه دخترموبغل میکنم من سزارین شدم با شکم پور بخیه از همون اول خودم کارامو کردم فقط یکی دوسه روز خواهر شوهرام اومدن بعد همه رفتن حتی دیگه زنگم نمیزنن البته ک وظیفه اونا نیس ک بخوان بچه منو نگهداره از این بیشتر دلم گرفته ک یه پنشنبه هم نمیتونم برم سر مزار مامانم همش تو خونم بخاطر بچه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مادر بودن سخت ترین کار دنیاست. مامانت از اون بالا تو رو میبینه و حواسش بهت هست و یه روزی تو به نی نی ات افتخار میکنی و اونم به تو که انقدر قوی ای و مادرشی افتخار میکنه.
ببین ۱۰ روز اول بعد زایمان یکی از بحرانی ترین روزاست حتی تا یک ماه اول حالت ب هر دلیلی بده منم پسرم ۶ ماهشه اویل ارزوی مرگ میکردم همش بیخودی گریه میکردم ولی الان همه اون روزا گذشت میگذره صبور باش مادرت هم از دور شاهد تو و بچت هست نزار روحش اون دنیا تو عذاب باشه
ن انقدر برا اوردن بچه تلاش کردیم اون موقع ک رفتم سونو جنسیت مامانم زنده بود انقدر خوشحال شد ک دختره به همه میگفت بچه دختره اسمش ساحلللل هست انقدر به همه فامیل گفته بود ک دیگه ما همون اسم ساحل گذاشتیم
عزیزم حق داری دو تا مسئله ی مهم و سخت باهام برات اتفاق افتاده والا هر کدومش آدم رو پیر میکنه
حتما با مشاور حرف بزن. من بعد تولد دخترم هر روز گریه میکردم. نه کولیک داشت نه رفلاکس. شبا تا صبح هم خواب بود صداش هم در نمیومد همش با شوهرم دعوام بود معلوم نیست بعد زایمان چه بلایی سر آدم میاد