تازه منتقل شدن به شهر ما این زن و شوهر دلشون میخواد مدام بیرون خونه در گردش باشن بابا بشین تو خونت اصلا یه روز ببینی خونت چه شکلیه مدام یا میخوان سر زده پاشن بیان خونه ما یا تند و تند زنگ میزنن بیاین بریم این قبرستون بیاین بریم اون قبرستون بخدا دیگه روانی شدم یه روز درمیون مارو نبینن دق میکنن دست از سرمون برنمیدارن این شوهر نفهم منم مثه اینا تو خونه بند نمیشه مدام دنبالشون اینور اونوره بابا خسته شدم صدتا کار عقب افتاده دارم میخوام برم آرایشگاه میخوام برم خرید میخوام برم خیاطی اصلا دلم میخواد یه تفریحم با خانوادم برم دلم میخواد برم خونه مامانم یعنی رسماً روانیم کردن اینا
الآنم هنوز شوهرم از سر کار نرسیده زنگ زده بیا عصری بریم بیرون منم نوبت آرایشگاه دارم گفتم نه شوهرم میگه منو مسخره میکنن میگن زن ذلیلی باید از اون اجازه بگیری یعنی یه دعوای حسابی بین ما راه انداختن