یه زمانی آموزشیار بودم ..با یکی از همکارا تو مینی بوس بودم ..دو تا پسره هم بودن که یه روستا بالاتر از ما معلم بودن ...یکیشون خیلی مثلا خودش رو گرفته بود که آره نگاه نمیکنه ..برعکس اون یکی که میخواست رو هوا ما رو بخوره ...
خلاصه گفتم چطوری مچش رو بگیرم ...
اینا چون دیر سوار شده بودن صندلی برا یکیشون نبود .اینم رفته بود کنار راننده رو به مسافرا یه جا بود مثل صندلی نشسته بود ...ولی خب بالا بود و همه رو کامل میتونست دید بزنه ..
منم الکی خودم رو به خواب زدم ..یه 5 دقیقه که گذشت یهویی چشم باز کردم ..دیدم آقا زل زده و داره نگاه میکنه ..تا دید من چشام باز شده و فهمیدم ...هول کرده بود و هی کله اش رو این ور و اونور میکرد . ..منم آی خندیدم ...
چه فایده ..که بعدا فهمیدم متاهله 🤣🤣🤣🤣