بچه ها من 28 سالمه ده ساله ازدواج کردم یعنی سوم دبیرستان بودم که ازدواج کردم شوهرمم یازده سال ازم بزرگتره اونموقع که اومد خواستگاریم ظاهرا وضع مالی خوبی داشت بساز و بفروش میکرد یه سالی از نامزدیمون گذشته بود که هر چی داشت فروخت و به اسم باباش یه زمین خرید و به منم گفت هر چی که داشتم مال بابام بود.یه چن سالی هم با ته مونده سرمایه اش گذروند و وقتی پولش ته کشید افتاد به مسافرکشی منم این وسط درس خوندم و یه رشته خوب قبول شدم و رفتم دانشگاه و یه ساله شاغل شدم و از روزی که من رفتم سر کار دیگه شوهرم مسافرکشی رو هم گذاشت کنار و رسما نشست تو خونه و من شدم مرد خونه تا همین دیروز که دیگه جونم به لبم رسید و از لجش یه قرعه اسم نوشتم که اندازه کل حقومه و بهش گفتم من دیگه یه قرونم پول خرج خونه نمیدم .بعد از کلی بد و بیراه که بهم گفت حالا از دیروز اصلا باهام حرف نمیزنه و قهره.به نظرتون من باید چیکار کنم؟